نفس مامان و بابا سایان جوننفس مامان و بابا سایان جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

پرنسس سایان

یه دخمل شیرین زبون

عرسکم... ببخش منو این مدت نیومدم واست بنویسم آخه از بس هر روز کارای بامزه میکنی و حرفای جدید میزنی که  همشون تو خاطرم نمیمونه شیرین عسل من...عشق من.. ساعت خوابت کم شده که وقتی بیداری نمیزاری بشینم پای لبتاب و به قول خودت (هَپتاب)و سریع میای و موس رو دستت میگیری و میگی پاشو من میخوام بازی کنم عروسکم همچنان رو لگنش جیش میکنه و بعد از هر بار جیش کردن صدامون میکنه که بیاییم ببینیم و واسش آفرین سایان رو بخونیم هرکی هم میاد خونمون باید شاهد جیش کردنت تو لگن باشه و صداشون میکنی که بیان شاهکارتو ببینن خلاصه که اگه روزی 50 بار هم جیش کنی هر 50 بارش باید واست شعر بخونیییم و صد البته بیاییم و ببینیم جدی اصلا فکرشو نمیکر...
23 ارديبهشت 1392

خداحافظ پوشک

عروسکم... از روزیکه از مسافرت اومدیم تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت...باز هم اینبار تشویق کارساز بود..اولین بار که تو لگن جیش کردی من و بابا کلی واست دست زدیم..شعر خوندیم..آفرین سایان...باریکلا سایان..خودت هم میرقصیدی..این شد که از اونروز هر بار جیش داری خودت میری رو لگنت میشینی و جیش میکنی و با خوشحالی میای بهمون خبر میدی که شعر آفرین سایان رو بخونیم اگه هم خوندن شعر یادمون بره خودت میگی آفرین سایان رو بخون..و شروع میکنی به قر دادن...البته هنوز شبا پوشکت میکنم هرچند پیش نیومده تو خواب جیش کنی ولی واسه احتیاط اینکارو میکنم...عاشقتم عروسکم که اینقدر فهمیده و خانومی..از شیر گرفتنت هم خیلی راحت بود هم از پوشک گرفتنت.. تشویق کردن رو خیلی دوست داری...
19 فروردين 1392