نفس مامان و بابا سایان جوننفس مامان و بابا سایان جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

پرنسس سایان

یه دخمل شیرین زبون

1392/2/23 17:12
نویسنده : مامان سمیرا
307 بازدید
اشتراک گذاری

عرسکم...

ببخش منو این مدت نیومدم واست بنویسم آخه از بس هر روز کارای بامزه میکنی و حرفای جدید میزنی که  همشون تو خاطرم نمیمونه شیرین عسل من...عشق من..

ساعت خوابت کم شده که وقتی بیداری نمیزاری بشینم پای لبتاب و به قول خودت (هَپتاب)و سریع میای و موس رو دستت میگیری و میگی پاشو من میخوام بازی کنم

عروسکم همچنان رو لگنش جیش میکنه و بعد از هر بار جیش کردن صدامون میکنه که بیاییم ببینیم و واسش آفرین سایان رو بخونیم هرکی هم میاد خونمون باید شاهد جیش کردنت تو لگن باشه و صداشون میکنی که بیان شاهکارتو ببینننیشخندخلاصه که اگه روزی 50 بار هم جیش کنی هر 50 بارش باید واست شعر بخونیییم و صد البته بیاییم و ببینیم

جدی اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر راحت بتونم از پوشک بگیرمت ممنونم پرنسس فهمیده و باهوشم 

هفته پیش یه ویروس بدجنس اومده بود سراغت یه روز تب..یه روز تهوع و بعدشم اسهال عزیزم خیلی بیحال بودی و کلی غصه خوردم نمیدونم این ویروسای لعنتی از کجا پیدا میشه و میان سراغت ولی خداروشکر زیاد طولانی نشد و روز سوم حالت بهتر شد

چندروزه دوست داری بری و رو تختت بخوابی البته منم باید بیام کنارت بخوابم بعدش سریع میری کتابای می می نی رو میاری که برات بخونم و بعدش خودت شروع میکنی به خوندن قربونت برم که اینقدر بامزه حرفای منو ضبط میکنی و دوباره همونارو واسه خودم میخونی عاشقتمممممممم عروسکم  

بعداظهرها منو میکشی تا خوابت ببره هر بار یه دستوری میدی..گفتم برو شیر بیار...گفتم برو پنیر بیار ...گفتم بیستوییت میخوام و...آخه روزیکه نخوابی شبش اینقدر بهونه میگیری و الکی گریه و زاری راه میندازی که بیشتر خودت عصبی میشی واسه همین سعی میکنم حتما بخوابونمت تا اذیت نشی گلمممم

امروز تو اتاقت بازی میکردی که پات به دوچرخت خورد و یه کوچولو خراشیده شد هی شلوارتو میزنی بالا میگی ببین پای سایان آخ شد بوسش کن

فعل  هارو چپه میگی مثلا وقتی شلوارتو میزنی بالا میگی بزا شلوارمو بدم پایین پامو ببینی اوف شده

عاشق اون حرف زدنتم عسلک من با اون صدای ظریف و نارت که حسابی  دلمو میبری

این روزها حسابی دلم  گرفته اونم بخاطر این هوای لعنتیه بیشتر از دو هفته ست یه آفتاب درست حسابی نشده که ببرمت بیرون کلی واسه بهار برنامه ریزی کرده بودم که هر روز ببرمت پارک تا تلافی زمستون بشه که از سرمای هوا همش تو خونه بودیم ولی انگار قرار نیست هوا گرم بشه اه ...وقتی میبینم آروم با خودت بازی میکنی و ساعتها یه پارچه میندازی رو سرت و اینور و اونور میری و با خودت حرف میزنی  و بعدش حوصلت سر میره و با عصبانیت میندازیش اونور بیشتر عصبی میشمممم امیدوارم خورشید خانوم بالاخره از پشت ابرای سیاه بیاد بیرون تا با هم بریم پارک و حسابی خوش بگذرونیییییییم

اینم یه سری از کلمه هاییکه اینقدر بامزه میگی که هر روز ازت میپرسم و کلی میخندم

مَفدوغ....فندوق

اوخفته...تخمه

اوختَر...دختر

آشدال نونی..منظورت همون سطل آشغاله نیشخند

کُچُلات...شکلات

نَقاط....چنگال

دَخسابی...دستمال کاغذیخنده

خَتَنگال....خطرناکقهقهه

آلو بیاااا...آلوورا خیلی دوست داری

یکی یه دونه من دیوونه وار دوست داااااااارم

 

       

عزیز دلم که به مامانش تو کارای خونه کمک میکنهقلب

اینم سفره تک نفره  که سایان خودش چیده عاشقتمماچ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)