نفس مامان و بابا سایان جوننفس مامان و بابا سایان جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس سایان

سایان میره مهد کودک :)

1392/9/17 16:19
نویسنده : مامان سمیرا
965 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک نانازی من...

نفس من...

دیروز اولین روز بود که رفتی مهد

الهی قربونش بشم من کلی ذوق زده بودی چون روز اول بود ساعت 10 بردمت اولش یکم غریبی کردی و کنارم وایستاده بودی ولی نگار جون گفت بزار هر وقت خودش دوست داشت بره و بهت اصرار نکنم

خودت خیلی دوست داشتی بری پیش بچه ها و همش حواست به اونا بود و دست منو میگرفتی که منم بیام خلاصه یه چند دقیقه ای کنار من بودی تا نگار جون دستت رو گرفت و کم کم بردت پیش بچه ها و رو صندلی نشستی و مشغول رنگ آمیزی با آبرنگ شدی خیالم که راحت شد رفتم

حدود ساعت 12 اومدم دنبالت از پشت پنجره داشتم نگات میکردم عزیز دلممممم من بیشتر از تو خوشحال بودم دیدن اون صحنه که سخت مشغول کاردستی درست کردن بودی حس قشنگی  بود تا منو دیدی به دوستات میگفتی ااااااا ببین مامانم اومده  و دوئیدی اومدی پیشم و گفتی مامان جون گلم بیا ببین چی درست کردم و دست منو گرفتی بردی تو کلاس و کاردستی که با کمک مربی درست کرده بودی رو نشون دادی قربون دختر باهوشم بشم یکی یه دونه من عاشقانه دوست دارم فرشته کوچولوی من

 

سایان آماده واسه رفتن به مهدکودک

اینجا تازه رفتی تو کلاس و یکم احساس غریبی میکنی

 

الهی قربونت بشم پرنسسم که اینقدر خوشگل و درست پازل آدمک رو چسوبوندی

 

 

امروز هم ساعت 9 بردمت و ساعت 1 اومدم دنبالت از بس بهت خوش گذشته بود دلت نمیخواست بیای

اینم بگم امروز واسه اینکه رنگ آمیزیت خیلی خوب بوده مربیت هما جون بهت ستاره داده

عروسک کوچولوی من

تموم هستی من

عاشقتممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)