نفس مامان و بابا سایان جوننفس مامان و بابا سایان جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

پرنسس سایان

سفرنامه مالزی +سنگاپور

1392/9/1 19:44
نویسنده : مامان سمیرا
2,619 بازدید
اشتراک گذاری

عسلکم...

یه مدت ورد زبونت شده بود که بریم دریای خارج اینم به خاطر این بود یه روز فیلم رافتینگ آنتالیا رو گذاشته بودیم تو حسابی غرق فیلم شده بودی و با دقت نگاه میکردی البته اونموقع که رفتیم آنتالیا تو هنوز نبودی عسلکممژه

خلاصه واسه تعطیلات تصمیم گرفتی بریم دریای خارج نیشخندهر جا میرفتیم تو تاکسی...تو هر مغازه ای که میرفتیم به همه اعلام میکردی ما داریم میریم دریای خارج یه روز سوار تاکسی بودی قبلش باهم رفته بودیم خرید برگشتی بهم میگی مامان کی میریم دریای خارج؟؟این لباسارو گرفتی که بریم دریای خارج؟؟؟خجالت

چهارشنبه شب راه افتادیم به سمت تهران و تو هم کلی ذوق زده بودی مخصوصا وقتی داشتم چمدونارو جمع میکردم کلی اسباب بازی و توپ و عروسک گذاشته بودی تو چمدونت و میگفتی اینارو میخوام ببرم دریای خارجخنده

پنچشنبه شب ساعت 9.30 پروازمون بود تو هم که عاشق هواپیما از پشت شیشه زل زده بودی به هواپیما خیلی دوست داشتم با اتوبوس بریم کنار هواپیما که تو از نزدیک هواپیمارو ببینی ولی متاسفانه برای سوار شدن از یه راهرو رد شدیم و رفتیم داخل هواپیما...خیلی پرواز خسته کننده و طولانیی بود 8ساعت و نیم حدود ساعت 10 صبح به وقت اونجا به کوآلا رسیدیم و به محض رسیدنمون تور گشت شهری داشتیمخمیازه رفتیم کارخونه شکلات سازی و معبد چینی ها رو دیدیم و تو هم حسابی خسته و کلافه بودی و تو ماشین خوابت برد وقتی بیدارت کردم حسابی بداخلاق بودی حق داشتی نازگلم بعد از اون پرواز خسته کننده و بعدش گشت شهری...

بعد از اونجا رفتیم واسه ناهار یه دوست اونجا پیدا کردیم که دخترشون 2 سال ازت بزرگتر بود پس یه همبازی خوب داشتی

ناهار رفتیم مک دونالد و تو و ایرما هم یه خونه بازی بود رفتین اونجا و کلی بازی کردین و کیف کردین

بعد از ناهار رفتیم هتلمون تو هم عشق هتل اینم بگم تو این مدت مسافرت یکی از تفریحاتت همین تو هتل موندن بود یه پتو رو سرت مینداختی و با خودت حرف میزدی و بازی میکردیخنده

خلاصه بعد از اینکه اتاقمون رو تحویل گرفتیم تو هم که خوابیده بودی و حسابی شارژ بودی واسه همین بردمت کنار استخر هتل و بازی کردی تو این فاصله هم بابا یه استراحت کرد و بعدش رفتیم فروشگاهی که نزدیک هتل بود خرید کردیم و بعدش رفتیم سمت برجهای دوقلو که پیاده از هتل تا اونجا حدود نیم ساعت بود تو این فاصله تو کالسکه خوابت برد و هر کار کردیم بیدارت کنیم که عکس بگیریم بیدار نشدی یه چرخی تو مرکز خرید klcc زدیم و با هر بدبختی بود بیدارت کردیم و یه چند تا عکس با همون بداخلاق بودنت ازت گرفتیم

همون شب قرار بود بریم پارتی ایرانی واسه همین سریع برگشتیم هتل قرار بود لیدرمون بیاد دنبالمون

یه کلاپ ایرانی با موزیک بود البته خانوادگی بود دوستامون هم اونجا بودن و اولش با ایرما کلی قر دادین و رقصیدین شام خوردیم و یه چند ساعتی اونجا بودیم بعدش برگشتیم هتل با اینکه حسابی خسته بودی باز تو هتل کلی بازی کردی تا خوابت برد

فرداش برنامه پارک آبی sunway lagonداشتیم برعکس تصورم که فکر میکردم پارک آبی بهت خوش بگذره و حسابی بازی کنی اینطوری نبود از لحظه ای که رسیدیم تو اشک ریختی و بدقلقی کردی تا وقتی میخواستیم برگردیم اصلااااا بازی نکردی و همش به من چسبیده بودی و گریه میکردی که بریم هتلنگران

خوبیش این بود که دوستامون بودن و این باعث شد واسه چند دقیقه ای تورو پیش اونا بزاریم و حداقل از چند تا بازیش استفاده کنیم واقعا جای قشنگی بود ولی اگه بیشتر باهامون همکاری میکردی بیشتر بهمون خوش میگذشت نشد از همه بازیهاش استفاده کنیم اینقدر بزرگ بود که وقت کم آووردیم

ناهار هم اونجا خوردیم و تو دیگه کم کم داشت یخت باز میشد که دیگه خیلی دیر شده بود و باید میرفتیمگریه

قرار بود بریم یه مرکز خریدی که کنار اونجا بود بچرخیم تا لیدرمون بیاد دنبالمون یه دوساعتی اونجا بودیم و بعدش رفتیم سمت هتل و حسابی خسته بودیم و خوابیدیم

برنامه فردامون معبد هندی ها و پوتراجایا بود خیلییی زیبا بود و خوشبختانه اونروز حسابی سرحال بودی و اذیتمون نکردی ناهار هم رفتیم یه رستوران ایرانی که غذاش عالی بود و اینم بگم تو طول مسافرت تو کلا هیچی نمیخوردی نه صبحونه نه ناهار و... تنها روزیکه خیلی خوب غذا خوردی همون رستوران ایرانی بود که حسابی غذاش به همه مون چسبید بعد از ناهار رفتیم هتل و برنامه عصرمون تور کشتی کروز بود تو یه دریاچه مصنوعی که با یه قایق اتوبوسی از خشکی رفتیم تو دریاچه و تنها قسمت جالبش همین بود و یه دوری تو دریاچه زدیم و بعدش برنامه شام تو کشتی بود تا ساعت 11 برنامه کشتی بود حسابی خسته شده بودی و تو کالسکه ت خوابت برد خیلی پشیمون شدیم تور کشتی رو گرفتیم به جاش میتونستیم جاهای دیگه ای بریمناراحت

فرداش گشت ارتفاعات گنتینگ بود با تله کابین رفتیم تو ارتفاعات منظره عالی بود از میون ابرا رد شدیم

واقعا زیبا بوددددددد یه مرکز خرید اونجا بود و یه گشتی زدیم و بعدش شهربازی و متاسفانه نتونستیم از همه بازیهاش استفاده کنیم چون بعد از اینجا چندتا جای دیگه هم باید میرفتیم بعدش رفتیم معبد بهشت و جهنم که خیلی جالب بود کل فضای اونجا مه بود و بارون میومد فوق العاده زیبا  بود هوا یه کوچولو سرد بود و چون بهمون نگفته بودن منم لباس گرم واست برنداشته بودم و همش استرس اینو داشتم که نکنه سرما بخوری

بعدش هم شام یه رستوران ایرانی بود و غذاش خوب بود ولی تو فقط سوپ خوردی

فرداش هم ساعت٨ صبح باید راهی سنگاپور میشدیم و سفرنامه سنگاپور رو تو پست بعدی میزارم

حالا میریم سراغ عکسها

سایان کنار استخر هتلمون

میمیرم واسه اون ژست گرفتنت عسلم

 

یه عکس هنری از بابا کنار برجهای دوقلو

با کلی بدبختی این عکس رو ازت گرفتیم

 

پارک آبی

چون دیگه مطمئن شده بودی دیگه تو آب نمیریم خوشحال بودی

 

معبد هندیها

حدود 200 و خورده ای پله بود که بعدش وارد یه غار میشدیم و رو پله ها هم کلی میمون بود که لیدرمون بهمون گفته بود مواظب دوربین و کیف هاتون باشید چون از دستتون میقاپند و به میمونهای دزد معروفن

سایان و دوستش ایرما

تو غار باتوکیو یا همون معبد هندوها

 

اینجا هم این دوتا خانوم  چشم بادومی اومدن ازم خواستن تا با تو عکس بگیرن

 

 

شهر الکترونیکی پوتراجایا که واقعا زیبا بود

پل آرزوها که به سبک یکی از پلهای فرانسه بود

مسجد صورتی

اینجا هم یه پلی بود که میگفتن به سبک پل خواجوی اصفهان ساخته شده ولی اصلا شبیه پل خواجو نبود به قول یکی از هم توری هامون پل خواجوی مدرن

اینجا هم همون رودخونه مصنوعی بود که با قایق اتوبوسی رفتیم "رودخونه ماینز"

که اکثر ساختمون های معروف و بانک و یه هتل 7 ستاره و خونه نخست وزیر اونجا بود

این هم شبش بود که باید سوار کشتی میشدیم

شهربازی گنتینک که نشد یه عکس درست حسابی ازت بگیریم اصلا تو عکس گرفتن همکاری نمیکردیناراحت

 

معبد چینی ها

 

 

از بس سرد بود جلوی بینیت رو گرفته بودی و میگفتی سردمه

اینجا هم یکی از طبقات جهنم بود از هفت طبقه

که طبقه آخر وارد بهشت میشدینیشخندواقعا دیدنی بود

 

اینجا هم بهشته

 اینجا دیگه به بهشت رسیده بودیم خیلی جالب بود خیلیییییی

اینا همون شخصیت های بهشتی بودن

 

اینم از خاطرات سفرمون به مالزی خیلی بهمون خوش گذشت

روزهای خیلی خوبی بود یادش بخیر

عکسها و سفرنامه سنگاپور هم تو پست بعدی میزارم

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)