نفس مامان و بابا سایان جوننفس مامان و بابا سایان جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

پرنسس سایان

سفرنامه سنگاپور

1392/9/1 19:52
نویسنده : مامان سمیرا
2,059 بازدید
اشتراک گذاری

عروسکم...

بعد از 4 شب موندن در مالزی که حسابی بهمون خوش گذشت به لطف لیدر خوبمون هیلدا که واقعا تموم تلاش خودش رو میکرد تا بهمون بیشتر خوش بگذره من موندم اینهمه انرژی رو از کجا میاووردمتفکر و یکی از خاطرات قشنگ سفرمون بودن کنار همسفرای خوب اصفهانیمون بود که اونجا باهاشون آشنا شدیم...ایرما..مریم و رسول که این 4 روز هر جا رفتیم بااونا بودیم  تو هم یه همبازی خوب داشتی هرچند بعضی وقتا با هم درگیر میشدید

صبح روز 3 شنبه قرار بود ساعت 8 تو لابی هتل باشیم تا بیان دنبالمون واسه همین صبح زود بیدار شدیم و صبحونه رو خوردیم و راهی سنگاپور شدیم لیدر اومد بلیط و ویزا رو داد و مارو برد کنار یک خیابون کنار یه دکه پیاده کرد و توضیحاتی داد و رفت تنها ایرانیی تو اتوبوس ما بودیم تصورم این بود که گروهی میریم سنگاپور ولی اینطوری نبود آخه اگه حداقل یه ایرانی تو اتوبوس بود بهتر میشد یه حس بدی داشتیم

فاصله بین مالزی تا سنگاپور حددا 6 ساعت بود تو قبل از اینکه سوار اتوبوس بشی خوابت برد اینم بگم سرانجام به یکی از آرزوهات رسیدی اونم سوار شدن به اتوبوس بود همیشه وقتی اتوبوس میدیدی اصرار میکردی که مامان بریم سوار اتوبوس بشیم و اونروز رسید اتوبوسش خیلی راحت بود و یه جورایی از هواپیما هم راحت تر بود و اصلا اذیت نشدیم چون جاده خیلی قشنگ منظره های فوق العاده ای داشت حدود یه ساعت خوابیدی و وقتی بیدار شدی و دیدی سوار اتوبوس هستیم کلی ذوق زده شده بودی و قیافت دیدنی بود عسلکم قربونش برم من..

خلاصه تا مرز مالزی بیدار بودی و حرف میزدی و شیرین زبونی میکردی تو مرز مالزی پیاده شدیم پاسپورت هارو نشون دادیم و و بعدش دوباره مرز سنگاپور پیاده شدیم و اینجا یکم اذیت شدیم چمدونامون رو گشتن و یه نیم ساعتی تو یه اتاق از ایرانی ها بازجوئی میکردن انگشت نگاری و ...

از مرز سنگاپور تا خود سنگاپور حدود نیم ساعت راه بود ...رسیدیم سنگاپور واای چه شهر قشنگی بود تمییز...آروم ...و بدون ترافیک همونطوری که تعریفش رو شنیده بودم و تو هم با دیدن چرخ و فلک کلی ذوق زده شده بودی و میگفتی بریم سوارش بشیم هر چی میگفتم اول باید بریم هتل بعد میریم نههههه باید الان بریم خلاصه بعداز یه تلاش نفس گیر سر چرخ و فلک رضایت دادی ...از اتوبوس پیاده شدیم وبازهم کنارخیابون بعد نیم ساعت اومدن دنبالمون و رفتیم هتل

هتلمون خیلی آروم و تمییز بود اتاقمون هم طبقه هفتم بود باز با دیدن اتاق مشغول کنجکاوی شدی و از پنجره استخر و دیدی که دیگه ول کن نبودی که ببرمت استخر یه کوچولو استراحت کردیم و بعدش مایوت رو پوشوندم رفتیم استخر کلی آب بازی کردی و کیف کردی بعدش اومدیم که قرار بود ساعت 7 بیان دنبالمون تور گشت شب سنگاپور بود که تو از بس خسته بودی تو ماشین خوابت برد اول رفتیم ساختمون معروف و هتل بزرگ "مارینا بی ساندز" رو دیدیم که جالب بود بعدش برنامه لیزر شو بود که تو همچنان خواب بودی و بابا بیدارت کرد تا این برنامه رو از دست ندی ولی اینقدر خسته بودی که با کلی بدبختی از خواب بیدار شدی ببخش عزیز دلم آخه میخواستیم نهایت استفاده رو از این سفر ببری .. خیلی جالب بود بسی خوشمان آمد بعد از اونجا سوار یک قایق شدیم و رفتیم یه گشتی تو رودخونه زدیم لیدرمون توضیح میداد که اینجا قلب سنگاپوره و اکثر ساختمون های اداری و بانکها و.. اینجا هستن نماد شهر سنگاپور هم یه شیر بود که تنش ماهیه که دقیقا توضیحاتش یادم نیست نیشخندتو هم که کلی از قایق سواری لذت بردی و کیف کردی ...اینم بگم قوانین سنگاپور خیلی سخته مثلا آدامس خوردن که جریمه سنگینی داشت و سیگار کشیدن هم همچنین بیخود نیست که اینقدر شهر تمییزیههیپنوتیزم

بعد از اینکه از قایق پیاده شدیم رفتیم واسه شام مک دونالد و تو هم که غذات فقط سیب زمینی بود و نوشابه یعنی لب به ساندویچ نزدی بعد از شام رفتیم هتل

فردا صبح گشت شهری بود که اول رفتیم باغ گل ارکیده که گل ملی سنگاپور بود که فوق العاده زیبا بود اونجا چند تا کبوتر بود که حسابی مشغول بازی با اونا شدی بعدش معبد چینی ها و از اونجا هم رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم که بلندترین چرخ و فلک دنیاست یعنی ١٦٥ متر تو هم کلی کیف کردی بعدش ناهار و قرار بود بریم جزیره سنتوزا که باتله کابین از روی اقیانوس رد شدیم و به جزیره رسیدیم که متاسفانه خواب بودی و این منظره قشنگ رو ندیدیناراحتوقتی رسیدیم چون خواب بودی دلمون نیومد بیدارت کنیم چون خییلی خسته بودی تورو پیش لیدر گذاشتیم و از این فرصت استفاده کردیم و با بابا رفتیم سوار کارتینگ شدیم که خیلی باحال بود و بعد با تله اسکی برگشتیم و تو همچنان خواب بودی فکر کنم یه ساعت و نیم خوابیدی و مجبور شدیم بازم دست به کار بشیم و بیدارت کنیملبخندبعد سوار مونوریل شدیم و به قول تو قطار صورتی خوبه این سفر باعث شد همه اون چیزاییکه دوست داشتی رو سوار شدی اتوبوس ..قطار ..کشتی و...بعد با اوتوبوس توریستی یه گشتی دور جزیره زدیم و من و تو وبابا رفتیم قسمت روباز اتوبوس تا از هوای عالیی اونجا لذت ببریم که یهووی یه بارون شدید اومد کلا بارونای اونجا اینطوری بود که یهوویی شروع میشد و خیـــــــــــلی شدید بود که مجبور شدیم بیاییم زیر سقفنیشخند

بعدش برنامه لیزر شو بود که اونم جالب بود نه به اندازه لیرز شو قلب سنگاپور واز اونجا هم برگشتیم هتل

برنامه فردامون باغ وحش بود خیلی جالب بود اولین بار بود که حیوونارو  از نزدیک میدیدیم هیچ حیوونی تو قفس نبود طوری طراحی شده بود که از  نزدیک حیوونهارو ببینی و هیچ خطری نداشته باشه بسیـــــــــــــــــار دیدنی بود مثلا خفاشها بالای سرمون میچرخیدن و میمونها رو درختها اینور و اونور میرفتن تنها حیوونی که تو یه محفظه شیشه ای بود پلنگ بود اونم به خاطر خطر پریدنش

اینقدر باغ وحش وسیع بود که دیگه این آخرا نایی واسه راه رفتن نداشتیم و تو هم حسابی کلافه شده بودی بعدش اتوبوس اومد دنبالمون و رفتیم هتل و تو هم تو این فاصله تو ماشین خوابت برد الهی من فدات بشم که تو این چند روز پا به پای ما همه جا میومدی و خستگی تو کارت نبود عاشقتم عروسکمماچماچهرازچند گاهی بدقلقیات هم به خاطر خستگی و خوب نخوابیدنت بود که حق داشتی نفسم

اومدیم هتل و یه استراحت کوچولو و بعدش بردمت استخر و کلی آب بازی کردی

برنامه عصرمون هم با خودمون بود و رفتیم بازار چینی ها و بعد خیابون "اورچارد" یا همون ارکید که معروفترین خیابون سنگاپور بود و دو طرفش مرکز خریدای بزرگ بود خیلی قشنگ بود شاممون رو همونجا خوردیم و برگشتیم هتل

به لطف لیدر خوبمون الی که تمام تلاش خودش رو کرد تا تو این سه روز با توضیحات خوبش از دیدنی های سنگاپور چیزی رو از قلم نندازیم

"یکی از چیزای جالب سنگاپور این بود .عصر  یهوویی خورشید میوفتاد پایین و شب میشد هیپنوتیزمو غروبی در کار نبود و  تو فاصله یه ربع بین ساعت  7 تا 7.15 هوا تاریک تاریک میشد"

فردا صبح ساعت 11 باید تو لابی میبودیم واسه برگشتن به مالزی که سوار اتوبوس شدیم و طول مسیر بارون شدید میومد و واسه همین مسیر برگشتمون خیلی طولانی تر شد وقتی رسیدیم کوآلا تا لیدر بیاد دنبالمون یه دو ساعتی معطل شدیم که خیلی خسته کننده بود و کلی اعصابمون خورد شدناراحت

تو فرودگاه ایرما اینا رو دیدیم چون این سه شب که ما سنگاپور بودیم اونا رفته بودن جزیره لنکاوی و کلی از دیدن همدیگه خوشحال شدین و بازی کردین و خندیدین و...

به محض اینکه سوار هواپیما شدی خوابیدی تــــــــــــــــا رسیدیم تهران خواب بودی قربونش برم من

اینم از سفرنامه سنگاپور

این یه هفته حسابی بهمون خوش گذشت و شد جزء قشنگترین خاطره هامون...

 همینجا میخوام از بابا تشکر کنم به خاطر همه چیماچماچ

همیشه تمام تلاشش رو کرده تا قشنگترین خاطرات رو برامون بسازه خیـــــــــــــــــــــــلی دوست داریم

دوست دارم وقتی بزرگ شدی بدونی که بابا عاشقانه دوست داره و همه تلاشش خوشحال کردن تو بوده و هست

 

 

حالا میریم سراغ عکسها

سایان مو فرفری خوشحال از اینکه سوار اتوبوس شده

استخر هتل

 

کلی با این فواره های کوچیک بازی کردی

غذای این چند روز سایان ...سیب زمینی سرخ کرده +نوشابهناراحت

باغ گل ارکیده

 

معبد چینی ها

داخل چرخ و فلک

اینم دورنمای جزیره سنتوزا

باغ وحش

پشت سر هم یک شیر نر بزرگ بود و همش در حال غرش کردن بود و کلی برات جالب بود

کلی با این غازها و اردکها بازی کردی

عاشق چتر!!!

مرکز خرید ione خیابون اورچارد

خیابون اورچارد

کلی با این دختر موطلائی بازی کردی نکته جالبش این بود که باهاش حرف میزدی فکر میکردی متوجه میشه چی میگی با کبوترا بازی میکردی و براش توضیح میدادی و...خنده

اینجا هم فرودگاه مالزی بود که با دیدن ایرما کلی ذوق زده شده بودی

 اینم بگم موقع برگشت از تهران از جاده شمال اومدیم که دخترمون دریای شمال هم ببینهنیشخند هوا سرد و طوفانی بود و بابا یه کوچولو برد کنار دریا ولی از بس سرد بود و باد میومد سریع اومدین تو ماشین

خلاصه از لحظه ای که نشستی تو ماشین از دریای طوفانی حرف زدی که دریا طوفانی بود..عصبانی بود و اخم میکردی میگفتی ببین دریا این شکلی بود یه ساعتی حرف زدی و حرف زدی تا خوابت برد

تنها خاطره سفر که یادته دریای طوفانی بود و از اون یه هفته سفر هم فقط هتل ها یادته و هر چی ازت میپرسیدیم کجا رفتی میگی هتل و دریای طوفانیگریهنگران

اینم یه مدلشه دیگهنیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)